اورفت اما یادگارش راهش را ادامه می دهد
کوچه های شهرما هنوز هم بوی شهید می ده،ولی یعضی از جونا که تازه خودشون توی شهر پیدا کردن گاهی آبروی شهداءرو می برن.
شهیدیکه وقتی عزمش را جزم کرد تصمیم جهاد گرفت یه موقعی توی همین کوچه ها با لباس خاکی از زیر قرآنی که در دست مادر است عبور می رکد ودر کوچه قدم می گذاشت حالا همون کوچه ها میزبان جون های بیست ،بیست ویک ساله ای است که بر سر مادرش نعره می کشد ،مثل اینه که طلب میلیونی دارد ازمادر دل شکسته اش.
مادری که وقتی نعره ی جونی رو می شنود که بیست سال زحمتش را کشیده است و با خون دل بیست سال تحملش کرده است از خودش نا امید می شود.
اما برگردیم به آن روزگاری که شهید بر روی زمین داغ وخونین جبهه می افتاد،توی آتیش جبهه قرآن می خواند و نامه ای برای مادرش مینوشت که از دلواپس بیرون بیارش.
وای....وای....وای بر ما جوانان که به وصیتشلن عمل نکنیم و نعره بر سر مادر دلشکسته خود برکشیم.....................................
By Ashoora.ir & Night Skin